پیرمردی بود كه غُده ای برآمده زیر گلویش درآورده بود. به همین دلیل غذا خوردن برایش سخت شده بود و دیگران هم به خاطر ظاهرش، او را مسخره می كردند؛ او از این موضوع ناراحت بود و آرزوی روزی را داشت كه دیگر آن غده را نداشته باشد....
كودكان با شنیدن این داستان، با زبانی ساده و روان به نتیجه زشت طمع كاری و حریص بودن پِی می برند. *داستان «آرزوی پیرمرد» از قصه های كشور كُره است.