روی یك تیكه ابر خورشید خانوم نشسته بود و هر روز صبح موهای طلای اش رو شونه می كرد.
یك روز صبح كه داشت موهاشو شونه می كرد صدای گریه ای شنید و دنبال صدای گریه رفت. داستان"خورشید خانوم مهربون" در شبكه رادیویی ایران تهیه و تولید شده است.