علی و مریم با هم جلوی در خانه شان بازی می كنند.
یك روز كه علی و مریم داشتند در كوچه با هم بازی می كردند، خاله نرگس را دیدند. خاله نرگس سبد بزرگی توی دستش بود. آنها به خاله سلام كردند و تصمیم گرفتند به او كمك كنند ...