لئو در یك خانه ی قدیمی خالی زندگی می كرد.
یك روز یك خانواده به آن خانه ی قدیمی اسباب كشی كردند. لئو هم خوشحال شد. چون از تنهایی درآمده بود. او برای آنها چای و شیرینی آورد. ولی آن خانواده از این كار ترسیدند. چون آنها لئو را نمی دیدند ... ...