باب پسری بود كه كارهای خطرناكی انجام می داد. به همین دلیل دیگران همیشه به او تذكر می دادند ولی باب به حرف ها و نصایح آنها گوش نمی كرد. روزی باب روزنامه ای را ورق می زد و در آن، این نوشته را دید: به یك نفر، برای كار در سیرك احتیاج داریم...
در این داستان كودكان با زبانی ساده و روان متوجه می شوند كه برای شجاعت هم، حد و مرزی وجود دارد. چنانچه شجاعت زیادی برای فرد ایجاد دردسر می كند و باعث ناراحتی شخص و دیگران می شود.