در روزگاران قدیم پیرمرد هیزم شكنی به همراه همسرش، در كلبه ی كوچكی كنار جنگل زندگی می كرد. یك روز صبح كه پیرمرد قصد رفتن به جنگل را برای جمع آوری هیزم داشت، همسرش در دستمالی چهار عدد نان برنجی برای او گذاشت تا در هنگام گرسنگی میل كند...
در این داستان كودكان با زبانی ساده و روان متوجه می شوند كه اگر انسان ها برای رضای خدا به دیگران كمك كنند، خداوند هم در روزهای سخت به آنها كمك خواهد كرد.