گنجشكی بود كه بالای دیواری بلند لانه ای داشت. روزی در بیابان دنبال دانه می گشت. تا اینكه دانه ای پیدا كرد، او دانه را برداشت و به نزد پیرمرد دانا برد تا بداند دانه ی چه گیاهی است. پیرمرد دانه را دید و به او گفت: این دانه ی پنبه است...
این داستان با زبانی ساده و روان به كودكان می آموزد كه هرچیزی بی زحمت به دست آید، خیلی راحت و زود هم از دست می رود