«سالی» و «پیتر» برای خرید هدیة تولد مادر به فروشگاهی رفتند. آن مغازه شگفت انگیز بود. در همة جعبه ها چیزهای عجیب و غریب و خیالی نگهداری می شد.
چیزهای عجیب و غریب گاهی از جعبه ها بیرون می آمدند و خیال فرار داشتند. به همین دلیل، صاحب مغازه، در را قفل كرد و كلید آن را در جیبش گذاشت. سالی و پیتر وحشت زده، آرزو كردند كه زودتر از آنجا بیرون بروند، ...