آقا موشه ای بود كه در سوراخی زندگی می كرد. او اصلا باران را دوست نداشت، چون باران از سوراخ ها وارد خانه اش می شد و همه چیز را خیس می كرد و چند روزی طول می كشید تا آن ها خشك شوند. تا اینكه روزی آسمان تاریك و تاریك تر شد...
این داستان با زبانی ساده و روان به كودكان می آموزد كه باید نشانی منزل خود را بدانند تا در مواقعی كه به آن نیاز داشتند، دچار مشكل نشوند.