زاغی خانوم یك شال آبی دید. او از شال آبی خیلی خوش اش آمده بود.
گنجشك خانوم از راه رسید و شال آبی را دید و خیلی خوش اش آمد. پرسید: شال را از كجا آوردی؟ زاغی گفت: این قشنگ ترین شال دنیا است. من این شال را به كسی نمی دهم. باد تندی آمد و شال را با خودش برد ... ...