گودون و مامان و بابا، سه تایی خیلی خوشحال بودن. گودون میگه كه هیچ غمی نداشت. ولی یه روز اتفاقی افتاد.
گودون یه روز دید شكم مادرش خیلی بزرگ شده. او اول فكر كرد كه مامانش یك توپ قورت داده. ولی پدر گودون برای او توضیح داد كه به زودی یه نی نی كوچولو به خانواده آنها می آید. ولی بچه ها این برای گودون ...