ناگهان از مسجد خبری تازه رسید مادرم نُقل به دست به سر كوچه رسید خواهرم با شادی گُلی از گلدان چید زد به پیراهن من گفت: «عید آمد عید»...
ناگهان از مسجد خبری تازه رسید مادرم نُقل به دست به سر كوچه رسید خواهرم با شادی گُلی از گلدان چید زد به پیراهن من گفت: «عید آمد عید» پدر از راه رسید آمد و شاد نشست گفت با خنده شاد: «كمر ...