مادربزرگ به خانه ی مهتاب، نوه اش آمده بود. اما مهتاب فقط بازیگوشی می كرد.
اتاق مهتاب خیلی به هم ریخته و شلوغ بود. او می خواست یك كیف كه برای مادربزرگ خریده بود را به او بدهد ولی هر چه می گشت پیدا نمی كرد. چون اتاقش خیلی خیلی به هم ریخته بود و هیچ چیز سر جایش نبود ...