قارقاریان كلاغ خبرچین جنگل بلوطستان بود. او در شب عروسی هدهدبانو با زَررَرتاج خان خبرچینی كرد و دعوایی راه انداخت كه نپرس. این بزن اون بزن.
ولی یك شب قاقارباجی خانوم، مادربزرگ قارقاریان به خواب نوه اش آمد و گفت: قارقار نوه ی عزیزم دیگه وقتشه كه دست از خبرچینی برداری. آخه توخسته نشدی؟ بسه دیگه ... قارقاریان از آن شب به بعد تصمیم گرفت ...