هدی با مادرش به پارك رفته و توی زمین بازی بچه ها مشغول تاب بازیه كه عزیز جون رو می بینه. هدی عزیز جون رو كه داشت بهش نزدیك می شد اصلا نشناخت، حتی فكر كرد یه غریبه هست كه می خواد اون رو بدزده. آخه می دونین چرا؟ برای اینكه عزیز جون یه كلاه...
این داستان با زبانی ساده و روان به كودكان می گه كه خداوند می خوان به ما بگن كه من بینا هستم و از همه احوالات شما با خبرم. در این قسمت از برنامه «یك آیه، یك قصه» عزیز جون به آیه 1 سوره مباركه «مُدَّثِّر» ...