دختر و پسری از دو خانواده پولدار قرار گذاشته بودند كه در مراسمی باشكوه در شهر با هم ازدواج كنند و همه مردم شهر را در جشن خود دعوت كنند.
روز جشن، پیرمردی به جشن عروسی آنها آمد، كه سر و وضع خوبی نداشت و ژنده پوش بود و به همین خاطر دو خانواده پولدار او را از شهر بیرون كردند، و حسابی هم مسخره اش كرده اند. پیرمرد به چاه آبی رسید و قصد ...