یكی از روزهای خدا مرد خاركش با پشته ای از خار داشت از بیابان برمی گشت كه به حضرت موسی برخورد كرد. مرد از دیدن پیامبر خدا گل از گلش شكفت نزدیك شد و از كار و روزگارش برای حضرت موسی تعریف كرد.
مرد به او گفت: ای پیامبر خدا حالا كه از روزگار من باخبر شدی، از تو درخواست می كنم كه از خدا بخواهی تا روزی من و خانواده ام رو زیاد كنه. از او بخواه تا كاری كم زحمت و پردرآمد به من بده. از خدا بخواه ...