موش كوچولو تنها زندگی می كرد. خیلی هم كنجكاو و فضول بود.
موشی سبیل های قشنگی داشت. همه آرزو داشتند سبیل های اونو داشته باشن. یك شب آقا موشه چشم اش به باغ موش خیاط افتاد. چراغ باغ اش روشن بود و موشی می خواست بداند چرا چراغ باغ موش خیاط روشن است ...