دو مرد درویش كه اهل خراسان بودن از بصورت تصادفی با هم هم سفر و و هم مسیر میشن.
این دو مرد تهیدست حكایت ما یكی لاغر و مردنی و دیگری فربه و چاق بود. اولی كم غذا و كم خور، دومی شكمو و پر خور. اولی هر جا چیزی گیرش می اومد آب از دهانش سرازیر می شد، دست دراز می كرد و با اشتها می ...