كفشدوزك و مورچه خیلی خورشید رو دوست داشتند.
آنها می خواستند یك تكه از خورشید را داشته باشند. كفشدوزك تصمیم گرفت تا بالای بلندترین درخت برود تا كمی از خورشید را برای خودش بیاورد. اما تا بالای درخت رفت دید خورشید از آنجا رفته است ...