جوجه های كبوتر از تخم بیرون آمده بودند.
خاله سنجابه ناراحت بود چون بچه اش گم شده بود. خاله از كبوتر خواست تا دنبال بچه اش بگردد. ولی كبوتر نمی توانست چون باید مراقب بچه هایش باشد. یك شب باد و باران آمد و لانه ی كبوتر خراب شد ...