بیژن خیلی نامرتب و سر به هوا بود.
یك روز دایی بیژن به خانه ی آنها آمد و برای بیژن یك جعبه ابزار آورد. اون خیلی ابزارش را دوست داشت. بیژن روز اول با ابزار جعبه اش بازی كرد و بعد آنها را مرتب و منظم توی جعبه گذاشت ...