برادر كوچیكترم، حمید، بهتازگی به مهدكودك میره. اون چیزهای تازه یاد میگیره و هر بار كه از مدرسه برمیگرده، دربارهی درسهای اون روزش برامون تعریف میكنه. امروز بعد از اینكه به خونه برگشت، مثل همیشه اول سراغ یخچال رفت و ... .
حمید چند تا میوه برداشت و خورد. بعد اومد توی اتاق من و كنار میز من ایستاد و ... .