زنبور كوچولو اسم اش ویزویزی بود.
ویزویزی كوزه اش را برداشت و به دشت پر گل رفت. او تا می توانست شیره ی گل ها را جمع كرد. او ناگهان یك گل بزرگ را دید. پروانه خانم داشت روی گل نقاشی می كرد. ویزویزی از او خواست تا بال هایش را نقاشی ...