ترانهی كودكانه درمورد مادربزرگ مهربان
مادربزرگ وقتی اومد خسته بود چارقدش رو دور سرش بسته بود صدای كفشش كه اومد دویدم تو بغل مادربزرگ پریدم بوسه زدم روی موهاش تموم شدن خستگیهاش