تاجری مشهور پسری بی خیال و تن پرور داشت. پسر فقط به فكر خوشگذرانی بود.
تاجر هر چه به پسر سفارش می كرد كه دست از خوشگذرانی بكشد و به فكر فردایش باشد فایده ای نداشت. پسر هر روز دوستانش را دور هم جمع می كرد خوراكی های مختلف تهیه می كردند و می خوردند و لذت می بردند. سال ...