جوجه مرغابی هر روز با مادرش كنار دریاچه می رفتند.
مرغابی كوچولو مثل بقیه ی مرغابی ها شنا نمی كرد. اون فكر می كرد نمی تولند شنا كند. مرغابی كوچولو از آب و شنا كردن می ترسید ...