توی حیاط مریم كوچولو یك عالمه درخت بود و كلی سبزی.
مریم از درخت ها خوشش می آمد ولی او فقط به درخت زردآلو آب می داد و آن قدر مشغول حرف زدن می شد كه یادش می رفت به بقیه درخت ها آب بدهد. او فكر می كرد تا به درخت آب بدهد، درخت همان موقع رشد می كند ...