پرنده ی كوچكی بود به نام دم جنبانك. این پرنده دوست داشت كه عقاب شود.
روزی دم جنبانك تصمیم گرفت پر بزند تا پیش عقاب برود. بالاخره ازكوه ها و رودخانه ها و جنگل ها گذشت تا به سمت كوه بلندی كه آشیانه عقاب است برسد. در راه خسته شد و به چناری رسید. چنار از او پرسید كه ...