روزی روزگاری، صیاد پیر و فقیری زندگی می كرد. او هر روز تور ماهی گیری اش را برمی داشت و به دریا می رفت. این صیاد عادت داشت كه فقط چهار بار دام در آب بیاندازد
پادشاهی هر شب یكی از دختران شهر را به قصر می برد و از بین می برد. تا این كه نوبت به شهرزاد، دختر وزیر شد. اما چون وزیر طاقت قربانی شدن دخترش را نداشت، نمی گذاشت دختر به قصر برود ولی شهرزاد اصرار ...