آسیمه خان، حاكم شهری در زمان های قدیم بود. او حاكمی عجول بود و همیشه فكر نكرده تصمیم می گرفت و حكم صادر می كرد.
آسیمه خان كاسه ای داشت به نام جانانه كاسه. هر وقت این كاسه را به دست می گرفت، كاسه تبدیل به هفت كاسه ی پر از جواهر می شد. ولی چون آسیمه خان عجل بود كاسه از دستش افتاد و شكست. حاكم همه ی كاسه گرها ...