محمود كوچولو هر بار كه توی حیاط بازی می كرد یا لباسش پاره می شد یا كثیف.
او خیلی بی دقت بود. یك روز تولد دوستش بود. حمید باید با لباس تمیز و مرتب به تولد می رفت. اما همه ی لباس هایش نامرتب بود ...