زمستان شده بود و پدر و مادر علی، آقای لحافدوز را به خانه بردند تا برایشان لحاف بدوزد.
علی نگاهش به آسمان افتاد و دید كه آسمان هم، مثل پنبههای لحافدوز، پر از پنبه شده است. او دستش را بالا برد تا پنبههای آسمان را بگیرد. علی به مادرش گفت: مادرجان! بیا ببین خورشیدخانم دارد برای ...