آقاگاوه و خانمگوسفنده روی تپهها رفتن تا صبحانه بخورن.
اونها به یه سهراهی رسیدن. یكی از راهها رو انتخاب كردن و ادامه دادن. آقاگاوه كمی علف دید و شروع به خوردن كرد. اون دلش نمیخواست علفها رو به كسی بده... .