روزی خروسی بازیگوش هنگام بازی خاری به پایش فرو رفت و هرچه تلاش كرد نتوانست خار را بیرون بیاورد.
خروس رفت و رفت تا به پیرزنی رسید كه كنار تنورش نشسته بود تا نان بپزد اما هیزم نداشت. خروس به پیرزن گفت بیا خار پای مرا دربیار و با آن برای تنورت آتش درست كن. پیرزن هم خار را درآورد و با آن آتش ...