توی یه رودخونهی خشك یه تمساح بیحال افتاده بود. اون از مردی كه از كنار رودخانه رد میشد، كمك خواست. مرد هم به تمساح كمك كرد و اون رو با خودش به رودخونهای برد كه پرآب باشه، اما تمساح... .
توی این داستان «چیه» و «چرا» كه حسابی حوصلهشون سر رفته بود، از كتاب خواستن تا براشون یه داستان خیلی خوب تعریف كنه و كتاب هم براشون داستان «تمساح ناسپاس» گفت... شما هم دوست دارین همراه چیه و ...