یكی بود، یكی نبود. پشت كوه «قاف» توی روستای كوچكی، پسری به اسم «حسن كچل» در روزی آفتابی از خواب بیدار شد و از كلبه بیرون رفت. او با خودش گفت: «یه روز تازه! ببینم امروز باید چی كار كنم.» بعد برای مرغ و خروسها دونه ریخت و ... .
داستان «حسن كچل و دهكدهی دیوها»، نوشتهی «سهیلا رمضانی»، در انتشارات «آبرنگ» منتشر شده و با همكاری «پایگاه كتاب كودك ایرانصدا»، در قالب كتاب گویا، تولید شده است.