خالهخانوم هر سال آش میپخت. مینا كوچولو و مامانش به كمك خالهخانوم رفتن.
بوی آش همهجا رو پر كرده بود. خالهخانوم یه عالمه كاسهی گلگلی رو آماده كرده بود تا برای همسایهها ببره... .