مسافر كشتیِ شكسته، وقتی سحرگاه دمِ ساحل به هوش آمد، اصلاً باور نمیكرد كه... بهتر است ادامهی داستان را بشنوید.
مسافر حالش كه بهتر شد، بلند شد تا در جزیره گشتی بزند. جملهای آماده كرده بود تا به اولین كسی كه رسید بگوید: «سلام! من از طوفان دیشب جان به در بردم. لطفاً مقداری غذا بدهید و بعد مرا به ایستگاه پلیس ...