قرار بود كه «هدی» با خونوادهش با كَشتی بِرن مسافرت. عزیزجون برای بدرقهی هدی و خونوادهش رفتن به بندر محلهی «باصفا». عزیزجون از اینكه هیچ چمدون و باری همراه اونها نبود، تعجب كرد و از هدی، علت این كار رو پرسید... .
این داستان با زبانی ساده و روان به كودكان یاد میده كه همهی ما در این دنیا مسافریم و یه خدای مهربون داریم كه كارهای خوبمون رو، اون هم تر و تازه، اَزَمون میخره یا بهتره بگیم امانت میگیره و یه جای ...