كلاغ تنها بود و روی تكدرختی لانه داشت.
كلاغ از تنهاییاش چندان هم ناراحت نبود. او لاشهی حیوانات را میآورد و با خیال راحت آنها را میخورد. اما یك روز راسویی از راه رسید... .