«عزیز جون» و «هدی» با هم اومدن فروشگاه كه خرید كنن. هدی كمی مریض شده و عزیزجون میخواد براش سوپ درست كنه. اونها توی فروشگاه مشغول خرید هستن كه هدی به عزیزجون اصرار میكنه براش بستنی بخره، ولی عزیزجون اجازه نمیدن كه هدی بستنی بخره.
این داستان با زبانی ساده و روان به كودكان میگه كه خداوند بزرگ همیشه بیداره و هرموقع از شبانهروز، داره این جهان دقیق و بزرگ رو كه ما فقط قسمت كوچیكی از اون هستیم، مدیریت میكنه. در این قسمت از برنامهی ...