پادشاهی بود كه برای شكار با همراهانش به جنگلی رفتند، صدای همراهان پادشاه و اسب ها و سگها همه جا را پر كرده بود. اما صدای زیبای پرنده ایی در بین همه صدا ها شنیده می شد.
پادشاه كه عاشق صدای پرنده شده بود، به دنبال پرنده حركت كرد و به باتلاقی رسیدند. پادشاه كه میخواست تمام چیزهای خوب دنیا را داشته باشد، كنار باتلاقی بدبو چادر زدند و پرنده را شكار كردند. پادشاه قفسی ...