یك روز خورشید خانوم با صدای خوب باران از خواب بیدار شد و دیدكه وقت رفتن یكی از بچه هاش كه همون ماه اردیبهشته داره میرسه، آخه خورشید خانوم دوازده تا بچه داشت كه همون ماه های سال بودند.
فروردین كه تموم شد، اردیبهشت لباس سبزه اش رو پوشید، كفش ابری و خورجین پر از آواز و گل را با خود برداشت و روی زمین آمد. عقاب توی آسمان پرواز می كرد و آواز می خوند. همه حیوانات با آمدن اردیبهشت شروع ...