این شعر ماجرای امام رضاست كه ضامن یك بچهآهو شد و یك كوچولوی مهربون از امام رضا خواست كه مثل اون بچهآهو ازش حمایت كنه.
كاش من یك بچه آهو میشدم میدویدم روز و شب در دشتها توی كوه و دشت و صحرا روز و شب میدویدم تا كه میدیدم تو را كاش روزی مینشستی پیش من میكشیدی دست خود را بر سرم شاد میكردی مرا با خنده ...