جوانی روستایی بود كه شكار را خیلی دوست داشت. او عاشق اسب سواری بود و یك سگ شكاری هم داشت.
جوان سگش را خیلی دوست داشت. یك روز جوان به شكار رفت و آهویی را با تیر زد. سگ به دنبال آهو رفت اما آهو از دست سگ فرار كرد. آن روز جوان و سگ بدون شكار به خانه برگشتند. جوان گربه ای زرنگ هم داشت كه ...