گرگ حسابی گرسنه بود و دربهدر دنبال چیزی برای خوردن میگشت.
گرگ صدای گلهی گوسفندان را شنید و از تپه پایین رفت. او صدای یك بزغاله را شنید و دنبالش دوید، اما صدای سگ، گرگ را ترساند و گرگ بهناچار، دو پا داشت دو پا هم قرض كرد و دمش را روی كولش گذاشت و رفت؛ ...