جكسون فكر می كنه همهچی باید واقعی و منطقی باشه.
جكسون فكر میكنه اصلاً خیال و رویا وجود نداره، ولی برای خانوادهی جكسون اتفاقهای بدی میافته. اونا خیلی ناراحت میشن. جكسون هم خیلی ناراحت میشه. ولی ناگهان گربهی سخنگوی جكسون سروكلهش پیدا میشه ...