مردِ شكارچی دام پهن كرد و دانهها را در دام ریخت و خود را با شاخ و برگ درخت پوشاند و منتظر نشست.
اما از بخت بد، عطسهای كرد و با صدای عطسهی او پرنده خبردار شد. پرنده آمده بود تا دانه بخورد، اما با دیدن مرد نظرش عوض شد. او از مرد پرسید كه آنجا چه میكند... . این حكایت زیبا از كتاب «منطقالطیر»، ...