مرد و زنی با هم زندگی می كردند. زن كه داشت مادر می شد، به مرد می گوید كه بیرون برود و كمی نفت برای فانوس بیاورد.
مرد كه برگشت دید كه فانوسی در خانه روشن است و فرزندش به دنیا آمده است. زن به همسرش گفت: تو كه بیرون رفتی سه زن وارد خانه شدند. دخترم كه به دنیا آمد یك یاز سه زن گفت: اسم دخترت را گل قهقهه می گذارم ...